بسمه
تعالی
سخنرانی
حضرت آیت الله قرهی (مد ظلّه العالی)
شب چهارم محرم الحرام 1443
تاریخ (21/5/1400)
در مرقومه ذیل مشروح بیانات نورانی معظم له ، برای علاقمندان به
رشته تحریر در آمده است:
چرا امام حسین (ع) با یزید بیعت نکردند؟
شب گذشته مطالبی را از کتب تاریخ اهل سنت عرض کردیم و بیان
شد که در کتب خودِ آن ها گفته شده که یزید بن معاویه (لعنه الله علیه) به طور علن
فسق و فجور میکرد. اما یک مطلب این است که چرا ائمه هدی (علیهم صلوات المصلین)
مثل امیرالمؤمنین، پدر گرام ابی عبدالله (علیه الصلوه و السلام) و بعد هم امام حسن
مجتبی (علیه الصلوه و السلام) آن گونه که ابیعبدالله در مقابل یزید بن معاویه ایستاد،
نایستادند؟
جواب این است که اتفاقاً ایستادند. میدانید امیرالمؤمنین در
جنگ صفین و جنگهای دیگر در مقابل آنها ایستاد. حتّی در مقابل کسانی که یک روزی
ادعای بودن با امیرالمؤمنین را داشتند، مثل طلحه و زبیر هم جنگید. اما نکته مهم این
است که نه معاویه و نه خلفای قبل به طور علن نمیخواستند اسلام را نابود کنند. از
آن طرف هم بیان شد که تا یک جمع خالص نباشد، نمیشود.
بعد از مرگ معاویه (لعنه الله علیه) که در نیمه رجب سال
شصت هجری قمری اتفاق افتاد، یزید بن معاویه، این شرابخوار میمون باز قمار باز به
ظاهر به خلیفه مسلمین تبدیل میشود.
یزید بلافاصله نامههایی را به استاندارهای خودش میفرستد
و بیان میکند ضمن ابقایی که برای شما قرار دادم، از مردم و از بزرگان اقوام و عشایر
بیعت بگیرید. یک نامه ای که کلی بود و به همه ی استانداران خودش در سرتاسر دنیای
اسلام فرستاد ولی همراه با نامه ای که به ولید بن عتبه که از طرف معاویه در مدینه
النبی (یثرب سابق) به استانداری نصب شده بود، فرستاد، نامه کوتاه دیگری هم فرستاد و
در آن نامه اینطور نوشت «خذ الحسین و عبدالله بن عمرو عبدالله بن زبیر اخذاً شدیداً
لیست فیه رخصه حتی یبایعوا» از حسین و عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر بیعت بگیر،
بیعتی شدید و به هیچ عنوان رخصتی نده تا اینکه اینها بیعت کنند.
ولید بن عتبه با رسیدن این نامه همان شب دنبال مروان بن
حکم، استاندار سابق معاویه در مدینه فرستاد -که البته چون مروان کارهایی در مدینه
کرده بود که مردم از او ناراحت بودند؛ او را تعویض کرده بود اما مشاور برای ولید
بن عتبه قرار داده بود- به او گفت این نامه یزید است . خلیفه یعنی معاویه از دنیا
رفته اما گفته از این چند نفر سریع و شدید بیعت بگیر. حتما شبانه برو این سه را بیاور
و حتما برای یزید بیعت بگیر.
وقتی ولید پیکی را به سوی وجود مقدس امام حسین (علیه
الصلوه و السلام) فرستاد، عبدالله بن زبیر با وجود مقدس ابی عبدالله در مسجد النبی
نشسته بودند گفتگو میکردند. امام قبل از اینکه ولید بیاید و بخواهد با ولید
ملاقات کند موضوع را به زبیر توضیح داد فرمود: «زبیر اری ان طاغتیهم قد هلک ..»زبیر
فکر میکنم طاغوت بنی امیه یعنی معاویه بن ابی سفیان هلاک شده واینها به خاطر همین
فرستاده ای فرستادند. چون ولید نگفته بود چه کاری دارد و دلیل چیست؟ گفته بود میخواهم
مسئله ای راجع به مدینه بیان کنم اما امام حسین (علیه الصلوه و السلام) مطلب را
متوجه شد و بیان فرمود که به نظرم طاغوت اینها به هلاکت رسیده است.( اتفاقا بعضی
از کتب نقل می کنند امام در ادامه فرمودند من در خواب دیدم که شعله های آتش از کاخ
معاویه بلند میشود و منبرش سرنگون میشود.) عبدالله بن زبیر ترسید، چه کنیم
بالاخره باید برویم.
امام سی نفر از بنی هاشم و از نزدیکان خودش را مسلح همراه
خود برد و بیرون مجلس آماده نگه داشت که اگر ولید خواست کاری بکند آنها نگذارند.
همانطور که امام پیش بینی میکرد ولید خبر مرگ معاویه را اعلام کرد و موضوع بیعت
گرفتن را مطرح کرد . امام، اول جمله ای بیان فرمود که اگر حتی میخواهید از من بیعت
بگیرید شخصیتی مثل من نباید مخفیانه بیعت کند؛ تو هم نباید به چنین بیعت مخفیانهای
راضی باشی. میدانی که مردم مدینه مرا میشناسند واگر بخواهی بیعت مرا بگیری باید
به صورت علن و با سایر مسلمانها گرفته شود و درصورت مخفیانه بودن به درد شما
نخواهد خورد.
ولید اول فرمایش امام را پذیرفت، گفت: بله حرف خوبی است دیگر
اصراری از خودش نشان نداد و امام بلند شدند از مجلس بیرون بروند، مروان بن حکم که
در آن مجلس حضور داشت و مشاور ولید بود با ایما واشاره به ولید اشاره کرد اگر
نتوانی این موقع شب از این سه نفر بیعت بگیری دیگر نمیتوانی.
حضرت وقتی دیدند با
اشاره میگوید: یا بیعت بگیر یا گردن را بزن . فرمود: «یا ابن الزرقاء أنت
تقتلنی أم هو؟![1]» تو مرا میکشی یا ولید؟ دروغ میگویی و گناه میکنی«کذبت- و
اللّه- و أثمت». آن وقت خطاب به ولید فرمود:«ایها الامیر انا اهل البیت النبوه و
معدن الرساله» ما اهل بیت نبوت هستیم و «مختلف الملائکه و مهبط الرحمه بنا فتح
الله و بنا یختم» در زیارت جامعه هم میخوانیم «بکم فتح الله ..». بعد یزید را
معرفی میکنند «یَزیدُ رَجُلٌ فاسِقٌ شارِبُ الْخَمْرِ، قاتِلُ النَّفْسِ
المُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ» .
میفرمایند: از چه
کسی میخواهی بیعت بگیری. ما خاندان نبوتیم . «انا اهل بیت النبوه ومعدن الرساله» اساس رسالت بر دوش ماست. یعنی اگر انبیا نبی
شدند، اگر رسل، رسل شدند، ولایت ما را پذیرفتند و همه این مطالب از ماست. بعد
فرمودند: ما محل رفت و آمد ملائکه الله، فرشتگان الهی هستیم. ما محل نزول رحمت خدا
هستیم. (چطور حضرت با قوت خود را معرفی میکنند. ابایی ندارند که چه کسی هستند) خدا
از ما شروع کرد و به ما هم ختم میکند. یعنی آخرین حجت حق، حضرت ولیعصر، مهدی (صلوات
الله علیه) از ماست. اما یزید کیست؟ این مردی که تو از من توقع داری برای او بیعت بگیری کسی
است که شراب میخورد.
در اسلام اگر گناهی
علنی شد باید با آن برخورد شود. اگر جوانی
در خفا گناهی کرد نه ما اجازه افشای آن را داریم و نه حق داریم آبروی یک انسان، یک
مؤمن را که ازکعبه بالاتر است ببریم. اما نه کسی مثل یزید که میخواهد خلیفه
مسلمین شود. ضمن اینکه علن مشروب میخورد - دیشب از خود اهل سنت عرض کردیم که علنی
فسق و فجور میکرد - در بین مردم دارد فسق و فجور انجام میدهد و ابایی هم ندارد.
آیا این روا است که او با این همه سوابق بد، خلیفه باشد، یا ما با این همه سوابق
درخشان؟ ما که با این اصالت خانوادگی هستیم؟ مایی که «إِنَّا أَهْلُ بَیْتِ
النُّبُوَّةِ» هستیم؟ مایی که به عنوان «مَعْدِنُ الرِّسالَةِ» هستیم؟ ما برای
خلافت بر مسلمین محق هستیم یا اینها؟ خلاصه در مجلس سر و صدایی پیدا شد. چون حضرت
بلند بلند بیان فرمودند. با سخن بلندی که امام بیان فرمودند، همراهان امام که بیرون
منتظر بودند احساس خطر کردند وارد سالن شدند. سالنی که ولید بود. لذا ولید که امید
داشت از این گفت وگو چیزی گیرش بیاید، منصرف شد و حضرت علناً اعلام کرد که من دیگر
بیعت نمیکنم.
نکته اول این که امام دارد به این صراحت بیان می کند که ما
چه کسی هستیم. نکته دوم اینکه حضرت دارند علنا اعلام می کنند که چرا ما بعیت نمیکنیم.
چون او فسقش علن است. اگر کسی فسق علن نداشته باشد حالا مثل کسان دیگر، آن ها
بحثشان جداست، اما او فسق علن داشت. حضرت می فرمایند: «وَ یَزیدُ رَجُلٌ فاسِقٌ
شارِبُ الْخَمْرِ، قاتِلُ النَّفْسِ المُحَرَّمَةِ» و تازه « مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ
» علنی، بصورت علنی با فسق و فجور کار می کند. «وَ مِثْلِی لا یُبایِعُ
لِمِثْلِهِ». ولو باید بدانید که ما به هیچ عنوان زیر بار بیعت با او نخواهیم رفت.
حضرت دارند بیان می فرمایند که او چه کسی است و چه انسان پلیدی است.
کما اینکه جالب است بدانید صبح فردا، مروان حضرت را دید.
مثلاً نصیحت کرد. گفت: آقا نگذارید خون ریزی شود، شما بیایید بیعت کنید، یزید به
شما احترام میگذارد، میداند شما خاندان نبوت هستید. همانطور که معاویه بعد از آن
قضیهای که بین او و برادر شما حسن بن علی رخ داد و صلح شد، احترام میکرد و دستور
احترام به شما میداد. شروع کرد از این صحبت ها.
امام در پاسخ به مروان باز بیان میکنند که این چه شخصی
است. ببینید شخصیت مهم است که حضرت بیعت نمیکنند. میفرمایند: « إِنَّا لِلَّهِ
وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ.» معمولا انسان این جمله را وقتی بیان میکند که میداند
کسی از دنیا رفته است. اما اینجا منظور حضرت این است که اسلام با وجود این از دست
رفت. یعنی دیگر اسلامی نمانده است. با وجود یزید بن معاویه باید فاتحه اسلام را به
تعبیری بخوانیم. باید بگوییم إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ. یعنی
مرد.
کما اینکه حضرت در ادامه همین را میفرمایند: « وَ عَلَى
الاِسْلامِ،والسلام ..» تمام.
می دانید در عرب این حالت هست. وقتی وارد می شوند سلام می
کنند، در آخر هم همینطور. دیدید در سخنرانی ها هم می گویند: «و ٱلسَّلَامُ
عَلَیْکُمْ وَرَحْمَةُ ٱللَّهِ
وَبَرَکَاتُهُ.» باز سلام می گویند. حضرت میفرمایندکه : « وَ عَلَى الاِسْلامِ،
ألسَّلامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الاُمَّةُ بِراع مِثْلَ یَزِیدَ، وَ لَقَدْ سَمِعْتُ
جَدِّی رَسُولَ اللهِ (صلى الله علیه وآله)»
این نکته،یک نکته مهمی است که اگر کسی باز بپرسد که چرا
امام حسن مجتبی در مقابل یزید قیام نکرد؟ اولا قیام کرد، منتها صلح حضرت هم صلح اجباری بود و طوری نبود
که حضرت بخواهند صلح بکنند. چرا؟ چون حضرت میفرمایند: « وَ لَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّی
رَسُولَ اللهِ (صلى الله علیه وآله) یَقُولُ: اَلْخِلافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلى آلِ
أَبِی سُفْیانَ». به تحقیق خودم شنیدم که جدم رسول الله بیان فرمودند که خلافت بر
آل ابی سفیان حرام است. « مُحَرَّمَةٌ ». «فَاِذا رَاَیْتُمْ مَعاوِیَة عَلی
مِنْبَرِی فَابْقَرُوا بَطْنَهُ» اگر دیدید که معاویه بر منبر من بود، شکمش را
پاره کنید. اینجا منظور از منبر یعنی جایگاه خلافت. و البته به مدینه هم آمد و به
منبر پیامبر هم رفت، «وَقَدرَآهُ اَهْلُ الْمَدِینَة عَلَی الْمِنْبرِ» اهل مدینه
این را دیدند که معاویه آمد بر روی منبر پیامبر رفت ، چه همان منبری که پیامبر بود
یا حالا همان خلافت، «فَلَمْ یَبْقَرُوا» اما کاری نکردند، شکمش را پاره نکردند -
ببینید حضرت به چه صورتی شجاعانه دارند بیان میکنند- حالا چه شد؟ «فَابْتَلاهُمُ
اللَّه بِیَزِیدَ الْفاسِقِ» حالا خداوند آن ها را به یزید فاسق مبتلا کرد. این از
نکاتی است که بسیار مهم است.
ببینید حضرت دارد به صراحت بیان می کند که اولا ما با آل
ابی سفیان و معاویه به هیچ عنوان وفق نداشتیم، رفیق نبودیم، بیعت پذیر نبودیم. اما
این مردم عامل شدند. ولی تفاوتش این است که یزید فاسق است. «فَلَمْ یَبْقَرُوا»
شکم او را پاره نکردند، «فَابْتَلاهُمُ اللَّه بِیَزِیدَ الْفاسِقِ» خدا هم این
مردم را، این امت را، اهل مدینه را به یزید فاسق مبتلا کرد. و اینجا می بینیم که
حضرت چقدر زیبا تبیین میکند که این اهل فسق است، فسق علن.
لذا بعد از قیام خونین ابی عبدالله (علیه الصلاة و السلام)
و جریان کربلا، بنی العباس که حاکم شدند، خیلی مواقع مواظب بودند که علنا مشروب
نخورند، علنا فسق انجام ندهند. بله داریم بعضی مواقع، بعضی از کسانی که استانداران
آن ها بودند، امرای آن ها بودند کارهایی میکردند، اما خود خلفای بنی العباس تا
آنجایی که می شد علن کاری نمیکردند. مگر مواقعی که دیگر به تعبیری از دستشان در میرفت
و افشا میشد. تازه آنجا هم توجیه میکردند که مثلا مریض هستند و .. که بحث مجزایی
دارد که الان جایش نیست. اما یزید فاسق هست، فاجر هست، علن میخواهد دیگر اسلام را
هم از بین ببرد. و این نکته مهمی است که حضرت با صراحت کلامشان را بیان می کنند.
ریاست طلبی یا حق طلبی؟
یک نکته ای که باز باید به آن اشاره کنم و بحثم را آرام
آرام امشب تمام کنم این است که حضرت به نکته ای اشاره می کنند که نکته ی مهمی است. این که بعد
از حرکتی که حضرت کردند و رفتند، مورخین نوشته اند در همان شب یا صبحش کنار قبر
رسول الله (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آله سَلَّمَ) آمدند و عرضه داشتند: «اَلسَّلامُ
عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللّهِ! أَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ فاطِمَةَ، أفَرْخُکَ وَابْنُ
فَرْخَتِکَ، وَ سِبْطُکَ الَّذی خَلَّفْتَنی فی أُمَّتِکَ، فَاشْهَدْ یا نَبِىَّ
اللّهِ. أَنَّهُمْ خَذَلُونی وَ لَمْ یَحْفِظُونی، وَ هذا شَکْواىَ إِلَیْکَ حَتّى
أَلْقاکَ» - حضرت خیلی عالی و زیبا بیان میفرمایند - میفرمایند: ای جد من! ای
رسول خدا! سلام بر تو. من، فرزند تو و فرزند زاده تو هستم. من نوه تو هستم. مرا خلیفه
خودت قرار دادی. خلافت را حضرت بیان می کنند که از ماست. خلافت مال اغیار نیست.
خلافت برای امیرالمؤمنین است، برای امام حسن مجتبی است. - انشاالله اگر رسیدیم، در جلسات آینده یک مقدار
راجع به خلافت و امامت بیان می کنیم که فرق بین خلافت و امامت که بعضی تبیین می
کنند چیست؟ اگر بخواهیم الان بطور مختصر بیان کنیم این است که خلافت جزئی از امامت
است. اصلا خلافت دور از امامت نیست. یکی از مسایلی که امام دارد خلیفه بودنش است. یکی
از خصوصیات امام عصمت است. عصمت جزئی از مطالب امامت است. خلافت هم همینطور است. اینطور
نیست که تفکیک قائل بشویم. بعضی ها تفکیک قائل شدند که حالا انشاالله عرض خواهیم
کرد. دقت کنید حضرت چطور تبیین میکنند - مرا خلیفه خودت در امت خودت قرار دادی ،
اما این ها چکار کردند؟ من را ضعیف کردند. آن مقام معنوی ما را حفظ نکردند و مقام
خلافت ما را هم از بین بردند. من به پیشگاه شما شکایت می کنم تا موقعی که شما را
ملاقات میکنم.
به ظاهر خداحافظی است، اما حضرت به صراحت بیان می کنند که
خلافت متعلق به ماست و متعلق به کس دیگری نیست و این یک نکته مهمی است.
جالب است که بدانید موقعی که حضرت دیگر میخواهند از مدینه
بیرون بیایند، که حالا بعضی از کتب گفته اند شب دوم است و بعضی گفته اند شب سوم،
باز کنار قبر رسول الله میآیند و بلند بیان
میکنند. حضرت اینبار مطلب خودش را به خدای متعال، به حضرت حق عرضه می دارند:
«اَللّهُمَّ! إِنَّ هذا قَبْرُ نَبِیِّکَ مُحَمَّد وَ أَنَا ابْنُ بِنْتِ مُحَمَّد
وَ قَدْ حَضَرَنِی مِنَ الاَمْرِ ما قَدْ عَلِمْتَ، اَللّهُمَّ! وَ إِنِّی اُحِبُّ
الْمَعْروُفَ وَ أَکْرَهُ الْمُنْکَرَ، وَ اَنَا أَسْأَلُکَ یا ذَالْجَلالِ وَ
الاِکْرامِ بِحَقِّ هذَا الْقَبْرِ وَ مَنْ فیهِ مَا اخْتَرْتَ مِنْ أَمْری هذا ما
هُوَ لَکَ رِضىً» دقیقه 14 ثانیه 59 . حضرت بیان می کنند که خداوندا این قبر پیامبر
است. من هم پسر دختر پیامبر تو هستم. و برای من پیشآمدی رخ داده است که خودت بر
آن آگاهی(یعنی این ها می خواهند با یک فاسق از من بیعت بگیرند) خدایا من معروف را
دوست می دارم. از بدی و منکرات بیزارم. اینها میخواهند از من برای شخص فاسقی که
فسق را علن انجام میدهد بیعت بگیرند. ای خدای ذوالجلال و الاکرام به احترام این
قبر و کسی که در این قبر هست از تو درخواست میکنم راهی را در پیش روی من قرار دهی
که هم مورد رضای خودت هم پیامبرت باشد.
خوارزمی میگوید امام شب را تا صبح کنار قبر پیامبر اکرم
محمد مصطفی صلی الله علیه و آله مشغول عبادت و مناجات با پروردگار عالم بودند. چون
میدانید حضرت که برای ریاست و خلافت ظاهری نیامدند. اگر خلیفه هم بیان فرمودند؛ چون خدا برای امام قرار
داده، برای ریاست ظاهری نیامدند. برای همین با مناجات دارد برای پروردگار عالم بیان
میکند. حضرت چنان گریه ها و ناله هایی میکرد، آن کسی که شیر روز بود، شب ناله ها
و مناجات هایی با خدای متعال داشت .
نتیجه گیری این مطالب این است که حضرت هم در ملاقاتی که با
ولید دارد و هم قبلش که به عبدالله بن زبیر بیان میکنند که طاغوت این آل ابی سفیان
هلاک شده و هم ملاقاتی که با مروان و هم صحبتی که با خود پیامبر و هم مناجاتی که
با پروردگار عالم دارند در همه اینها یک نکته را اشاره میکنند که ما اهل فسق نیستیم
و جلوی فسق علن میایستیم
و یک مطلب دیگراینکه ما اصلا با خاندان ابی سفیان و با معاویه سر سازش نداشتیم. این
را مردم مدینه شنیده بودند و من خودم از پیامبر شنیدم اگر معاویه را بر منبر من دیدید
شکمش را بدرید اینها جلو نیامدند و کاری نکردند. حالا معاویه با مکرهایی که داشت و
عمر و عاص مکار کنارش بود، بالاخره گذر کرد اما دیگر یزید که مادرش میسونه است معلوم
است دیگر.
پدر میسونه نصرانی است، مادرش هم یهودی است
و اینکه میسونه فاجری است که علن در بستر حرام میرود و بیرق زمان قبل اسلام که
نشان دهنده این است که اینجا فحشاخانه است را داشته و سر خود یزید هم طبق کتب تاریخ
بیان شده که بحث بوده که اصلا یزید فرزند معاویه بوده یا فرزند عمر و عاص که بالاخره قرعه به معاویه
افتاد. حالا با این یزید که فاسق است وبا فسق علن نوامیس انسانها را از بین میبرد،
اسلام را ازبین میبرد، دیگر کسی نمیتواند بیعت کند. این دیگر امکان دارد یهود را
مسلط کند، چون میسونه که مادرش یهودی است و پدرش نصرانی و خود او در دامن مادرش
پرورش پیدا کرده است. کما اینکه یزید در دامن میسونه رشد یافته است. عمرو عاص یک
موقعی به معاویه اشکال گرفت که این اصلا چیزی از اسلام نمیداند و به تعبیری چون
با هم ندار بودند تشر زد و به معاویه فحاشی کرد که به این چیزی یاد بده این چیزی
نمیداند.
مثل ملک عبدالله دوم که فرزند ملک حسین
شاه اردن بود، چون میدانید مادرش انگلیسی است و در دامن او پرورش یافته بود؛ اولین
صحبتهای او را ببینید بلد نیست خوب عربی صحبت کند. برای اینکه او در حقیقت انگلیسی
است. چون مادرش انگلیسی و مسیحی بوده است.
آن وقت حضرت بخواهد با این یزید بیعت
کند؟!