|
پایگاه اطلاع رسانی یاوران امام مهدی
(عج)
www.emammahdy.com
چهارشنبه 22 مرداد 1404
جلسه پنجم - دهه دوم محرم الحرام ۱۴۴۷
هو الحق سخنرانی آیت الله قرهی(حفظه الله) جلسه پنجم - دهه دوم محرم الحرام 1447
اخلاص، یقین را افزایش می دهد یکی از خصوصیات اخلاص این است که هر چه اخلاص بالا رفت، یقین افزوده میشود. هر که انسان خالص شد، به یقینش اضافه میشود. آنهایی که با ابیعبدالله بودند، آنهایی که با امیرالمؤمنین بودند، آنهایی که با وجود مقدس امام مجتبی بودند و با این حضرات معصومین بودند و تا آخر ماندند، به مقام یقین رسیده بودند و اینها خالصترین افراد بودند. حبیببنمظاهر را ببینید؛ در کبر سن، خالصِ خالص بود. برخورد مالک اشتر را با مولیالموالی ببینید؛ شجاع بود، اما نسبت به مولیالموالی خالصانه برخورد می کرد، به مقام یقین رسیده بود و مطیع مولا بود. پس یکی از خصوصیات اخلاص همین است: انسان را به مقام یقین میرساند. هر چه خالصتر شدیم، یقینمان هم مضاعف میشود و این یک نکته بسیار مهم است. لحظه سقوط انسان همان لحظه ای است که تصور کند کسی شده است این را همهجا، در خانواده و ... نقل کنید: وقتی انسان را در قبر میگذارند، تلقیین میخوانند. میگویند: «اِسمَعْ اِفْهَمْ! یا روحَ اللهِ ابنِ مُحَمَّدعلی!» تمام شد! دیگر بالاتر از امام با عظمت، آن امام العارفین که نداریم، وقتی ایشان را درون قبر گذاشتند، نگفتند: «اِسمَعْ اِفْهَمْ یا آیتالله العظمی! اِسمَعْ اِفْهَمْ یا قائِدَ الصَّورَهِ الاسلامیَّه! اِسمَعْ اِفْهَمْ یا امام خمینی!» نه! گفتند: «اِسمَعْ اِفْهَمْ یا روحَ اللهِ ابنِ مُصْطَفی!» تمام شد! همه عناوین فقط برای دنیاست. انسان باید خیلی مواظب باشد، عزیزدلم! هنوز سنگ لحد را نچیدهاند و یا به تعبیر عوامانه بینی آدم را به خاک نمالیده اند، آیا میگویند: «اِسمَعْ اِفْهَمْ یا دکتر فلانی!» ابداً! «اِسمَعْ اِفْهَمْ یا مهندس فلانی!» ابداً! «اِسمَعْ اِفْهَمْ یا آیتالله!» ابداً! تمام شد! فامیلی هم نمیگویند، فقط اسم پدر را میگویند که بگویند حلالزاده است، و إلّا اسم پدر را هم نمیگفتند. اگر انسان غرور و تکبر بگیرد، تصور کند کسی است، بدبخت شده است. این جمله را بارها در مباحث اخلاق بیان کردم و باز اشارهای میکنم: هر کس، ولو به لحظهای، تصور کند کسی شدهاست، همان لحظه، لحظه سقوط اوست. انسان تصور کند کسی است و مثلاً بگوید این کار در شأن من نیست. عجب! راهی آسان برای دستیابی به نور در غربت شب اول قبر در مورد صلوات جلی فرستادن، فقط مجمل بگویم، «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل»: حیف است از دست ندهیم. صلوات جلی، ثواب و گنج است. آنطرف که رفتیم (بعد از ۱۲۰ سال، این تعارفاتی که میکنیم... و إلّا فرمودند: «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ.» حبیب من! تو هم میمیری. پس همه میمیرند و تعارف نداریم)، انشاءالله این را می فهمیم که با هر صلوات چه نور عظیمی برایتان پدیدار می شود. وقتی آنطرف رفتید، دعایش را به جان بنده که دستم خالی است میکنید و انشاءالله یادی از من میکنید. میگویند: این نورها برای همان لحظهای است که تا اسم محمد و آل محمد آمد، شما صدایتان را به عشق محمد و آل محمد رها کردید که «مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ شَهِیداً». لذا آنموقع میبینی چه خبر است. آنوقت که همه کمیتشان لنگ است و همه حتی اصفیا و اولیا هم میترسند («یَوْمَ الْحَسْرَهِ»)، بعد میبینی عجب دری باز شد! عجب نوری با خودت آوردی! در شب اول قبر که همه ما را تنها میگذارند، چارهای نیست. همه میروند و نهایتاً شاید یکی تا دم غروب بماند و برایمان قرآن بخواند و او هم غروب به بعد باید قبرستان را ترک کند. در آن لحظات تنهایی، در آن غربت، در آن تاریکی قبر، در آن وحشت، چه چیزی به درد ما میخورد؟ جز نور! آن هم نور محمد و آل محمد. ثمره عبد خدا بودن و دل نبستن به دنیا، شجاعت است انسان اگر عبد خدا شد، بنده حضرت حق شد، یکی از خصوصیاتش این میشود: از دنیا میبرد و به دنیا دل نمیبندد. با دنیا هست، نه اینکه با دنیا نباشد؛ از دنیا بهره میبرد، اما دل نمیبندد. لذا شجاع هم میشود.
تمام کسانی که ذلیل و خوار شدند و نتوانستند در مقابل دشمن بایستند، یک دلیلش این است: عبد خدا نبودند، عبد نفس و دلبسته به دنیا بودند. جدّاً خیلی عجیب است که انسان میبیند بالاخره از این دنیا میرود. پدر و مادرش را دیده، همسایه را دیده، چه ختمها که شرکت نکرده، کهولت سن را دیده، اما باز هم به دنیا دل بسته است. عوض اینکه دل از دنیا بکند («الدُّنْیَا مَزْرَعَهُ الْآخِرَهِ»)، دنیا برایش مأوای همیشگی شده است. البته دلبستگی از دنیا به این معنا نیست که انسان از لذتها و زینتهایی که خود خدا فرموده، خودش را محروم کند. عزوجل خودش فرمود: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ...» بگو: چه کسی حرام کرد زینتهایی را که خود خدا قرار داده؟ پس بحث محرومیت نیست بلکه نباید دل ببندد. دل نبستن یعنی همین الان گفتند تمام است و وقت مرگ است، او آماده باشد. چرا بعضی از صحابه، ابیعبدالله را یاری نکردند؟ مگر نمیدانستند ایشان چه کسی است؟ مگر خودشان ناقل حدیث نبوی نبودند که حضرت فرموده بودند: «الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ سَیِّدَا شباب اهل الجنة»؟ پس چه شد؟ وابسته به دنیا شدند و همهشان هم از این دنیا رفتند. قضیه برای هزار و چهارصد سال پیش بوده، بعد از آنها هم انسانهایی آمدند و رفتند. بعد از ما هم میآیند و میروند و ما هم میرویم. اما چرا یاری نکردند؟ به دنیا چسبیدند. وقتی به دنیا چسبیدی، یکی از خصائصش هم این میشود که شجاعت از تو گرفته میشود و دیگر توفیق رزم نداری. بزم حقیقی در دنیا دست اهل رزم و مؤمنین حقیقی است خدا آن ولیخدا (اعلیالله مقامه) را رحمت کند، یک موقعی ما عرض کردیم: آقا! در مقابل رزم، بزم است. گفت: نه! غلط است، مؤمن هم بزم در دنیا دارد و از لذائذ الهی که بیان شده، استفاده میکند، هم رزم دارد. فرمودند: آن بزم نیست، آن حماقت است، آن خسارت است. ما معمولاً بزم را در مقابل رزم قرار میدهیم. ایشان فرمود: نه! غلط است. بزم حقیقی دست مؤمن است. در دنیا از تمام لذائذش استفاده میکند و هر لحظه هم که عزوجل بیان کند، آماده است؛ چون به مقام یقین رسیده، چون وابسته به دنیا نیست و از دنیا هم به قصد «قَو عَلَى خِدْمَتِکَ جَوَارِحِی» استفاده می برند. مراقب آفت گرفتن شجاعت باشیم همان طور که میوه و ثمره دل نبستن به دنیا را شجاعت مطرح کردیم، در مقابل کسی هم که به دنیا دل میبندند، فکر میکند همه چیز دنیاست، برای همین دیگر شجاعت او از بین میرود. وقتی شجاع نبود و وابسته به دنیا شد، دیگر دوراندیش هم نمیشود و حواسش به آینده هم نیست. شاید صورت ظاهر، گاهی قلدری هم داشته باشد، اما این قلدری با شجاعت متفاوت است. لذا مولیالموالی، اسدالله الغالب، علیبنابیطالب(صلوات الله و سلامه علیه) فرمودند: «آفَةُ الشُّجَاعَهِ إِضَاعَهُ الحَزْمِ» آفت شجاعت، از دست دادن دوراندیشی و احتیاط است. یکی از مطالب این است که گاهی انسان غفلت میکند و دوراندیشی نمیکند. فریب شیطان را میخورد. همان طور که شنیدید ما همیشه در خطبه میگوییم : «أَعُوذُ بِاللهِ السَّمِیعِ العلیم من همزات الشیاطین»، همزات در واقع جنگ نرم شیطان است، بدین صورت که وقتی انسان به دنیا وابسته شد، فکر میکند که من همه چیز را میدانم، غفلت میکند، دوراندیشی نمیکند و مراحل بعدی را نمیبیند، فریب میخورد و گرفتار میشود. تعارف نداریم. ما در قضیه جنگ صهیونیستی فریب خوردیم. اگر همه عزم ما، جزم ما لله بود و مواظبت میکردیم و حرف بزرگان را که سال ها قبل گفته بودند بلندیهای جولان را بگیرید (این ها حرف بنده نبود و من از بزرگان نقل می کردم)، گوش می دادیم، این گونه نمی شد. مدام غفلت کردیم و دوراندیشی نکردیم و گفتیم: «حالا ما... حالا ما...» بله! ما داعش را از بین بردیم. آن هم به خاطر اخلاص مردان الهی مثل حاج قاسم بود که ابا نداشت و جلو میرفت. می گفت: تیر بخواهد بیاید، میآید. اصلاً جانش را کف دستش گذاشته بود. در میدان جنگ هم هیچی نشد، الا به اینکه این ملعونها آن را به شهادت رساندند. اما در قضیه داعش، جلو میرفت. طوری که دیگران او را منع میکردند، تشر میزد: «چه میگویید؟!» چون میدانست: «هو یُحْیَى وَ یمیت» اگر بناست تیر قسمت او باشد، هست؛ اگر هم نباشد، نیست. اعتقاد راسخ به خدا داشت. این باور خیلی مهم است که انسان بداند همه چیز دست اوست. اما اینها تصور کردند خودشان هستند. اما من سربسته میگویم: تا چه زمانی؟ «آفَهُ الشُّجَاعَهِ إِضَاعَهُ الحزم» آفت شجاعتهای ظاهری، از دست دادن دوراندیشی است. همین الان دقت کنید. امیدوارم که به گوش مسئولین نظامی ما برسد، ما می گوییم، دیگران هم بگویند. بالاخره هر چه صدا زیاد باشد، بهتر شنیده میشود. والا من هیچ هستم. اهل تعارف و مبالغه و شکستهنفسی هم نیستم، هیچ! اما همه بیان کنیم. به فرض محال تا شش ماه دیگر هم صهیونیستها حمله نکردند، اگر فکر کردیم که دیگر تمام شد، آنها ترسیدند و ...، باختیم. شجاع باید دوراندیش باشد. بداند دارند برنامهریزی برای مورد دیگری میکنند. چون بارها عرض کردم و بارها هم عرض میکنم که دشمن، دشمن است (مثل نماز است. مگر نماز را دائم تکرار نمیکنید. حمد را تکرار نمیکنید؟ این تکرار خیلی مهم است که بدانیم دشمن همیشه دشمن است) ولو دشمن به صورت ظاهر چند روزی ساکت بنشیند، اما عدو، عدو است. مگر میشود دشمن، دشمن نباشد؟ اما اگر کسی دوراندیشی نکرد، مولیالموالی میفرماید: شجاعت او آفت می گیرد. این آفت چه میکند؟ دیدید به درخت آفت بیفتد چه میشود؟ میوهها از بین میرود. به گندمزار آفت بیفتد چه میشود؟ تخریب میکند. آفت شجاعت چیست؟ دوراندیشی نکردن. آقایان! در این زمینه دوراندیشی نکردند. اگر دوراندیشی شده بود، چرا ما نباید هواپیماهای قوی داشته باشیم. خدا شهید باعظمت، شهید تهرانی مقدم(اعلیالله مقامه) را رحمت کند، اگر ایشان نبود، مگر ما موشک داشتیم؟ نه! ما هیچی نداشتیم. از لیبی گرفتیم و مهندسی معکوس کردیم، بعد بردش را بالا بردیم. بعد امامالمسلمین، فرمانده کل قوا فرمودند: «باید کاری کنید تا نقطهزن بشود» آنها هم رفتند و فرمایشات ایشان را عملی کردند. علم را با ایمان، دعا و توسل به ثمر نشاندند. لذا بیان کردم که دعا چه ثمرهای دارد و اصل هست و بستر همه مطالب محسوب میشود، امّا مع الاسف یهود به عنوان رمالی و دعانویسی و ... از ما گرفت. مگر نمیشد هواپیما بسازیم؟ موتورش که از موتور موشک قویتر نیست؟ میشد همه کار کرد، اما نخواستند و نخواستیم و نگذاشتند. و این دوراندیشی نکردن ها همه آفت است.
البته بحمدالله و المنه «عَدُوٌّ یَکُونُ سَبَبَ خَیْرٍ إِنْ شَاءَ اللهُ»، حالا این آتشبس نکته خوبی هم برای ما دارد. گرچه ما باید میزدیم، چون اول می گفتند خسارتی ندیدند، امّا آرام آرام دارد افشا میشود که موشکها کجا خورده و چه بلایی سرشان آورده. در جنگ هم همین است. مثل این که مکر زدن بد است، اما خود خدای متعال فرمود: «وَ مَکْرُوا وَ مَکْرُ اللهِ وَ اللهُ خیر الماکرین» اصلاً یکی از جاهایی که مکر اشکال ندارد، جنگ است. ولی اتفاقاً دشمن دارد از این موضوع استفاده میکند. خدا آن ولیخدا (اعلیالله مقامه) را رحمت کند. در زمان صدام ملعون میگفتند: این صدام که هیچ بویی از اسلام نبرده، اما این آیه شریفه را خوب دارد انجام میدهد: «وَ مَکْرُوا وَ مَکْرُ اللهِ...» او خیلی مکر دارد. لذا امام راحل هم فرمودند: سلاح تبلیغات برندهتر از سلاح جنگ است. الان هم تبلیغات و هیاهوهایشان را ببینید، یک عده هم احمق در کشور خودمان باور میکنند که آنها درست میگویند. ولی مشخص شد که چقدر اصابت ها درست بوده، ولی باور نمیکردیم. رمز موفقیت یمن چیست؟ یمن چطور قوی شد؟ الان معلوم نمیشود. شاید در ماه آینده بیان کنند. یکی چیزی را امشب میگویم، یادداشت کنید، بعدا خواهید دید چنین چیزی بوده یا نه. در چند شب پیش، حملهای به یمن شد که با هواپیماهای آمریکایی، انگلیسی و صهیونیستی بود و چنان حملهای صورت گرفت که بعد از جنگ جهانی دوم حتی به ایران هم چنین حملهای نشده بود. در یک شب با بیش از چهل هواپیما آمدند و هواپیماها هم همه رادارگریز بودند و می خواستند یمن را با خاک یکسان کنند، دائم بروند و دوباره برگردند و بیایند. اینکه عنایت حضرت حق به وضوح دیده می شود، همین است. این موشکهای ضد هوایی، اصلاً اینها را مرعوب کرد. حالا خودشان خواهند گفت که احتمالاً چندتایش هم خورده باشد و برگشتند و متحیر ماندند که چه کنند. آن هم از یمنی که به ظاهر هیچی ندارد، اما چه دارد؟ دو تا مطلب: ۱. ایمان به خدا در آنها خیلی قوی است. چون از دنیا دست کشیدند. بعضی از به ظاهر مسئولین ما، آقازادههایشان، شرکتهای چنین و چنان در خارج از کشور، دبی و ... دارند. اما یمنی ها همان پابرهنههایی هستند که بودند، ولی ایمان دارند و دل به دنیا نبستند. ۲. یک رهبر دارند: سید عبدالملک بدرالدین و غیر از او دیگر کسی نیست. حالا اگر این حرف را بزنم، ممکن است بعضیها به قول ما طلبه ها إن قلت بیاورند که این چه حرفی است! امّا ما حرفمان را میزنیم، چون تکلیف است. ما هم رئیسجمهور داریم، هم رهبر داریم. نمیشود! یکی باید حرف آخر را بزند. حتی قرآن راجع به پیامبر فرمود: «وَ أَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ»، اما در آخر فرمود؟ «فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللهِ» اگر تو عزم کردی، باید همه گوش بدهند. «فَإِذَا عَزَمْتُمْ» نیست، به صیغه جمع نیست. «فَإِذَا عَزَمْتَ»! همیشه یک نفر باید حرف آخر را بزند. ما شورای عالی دفاع و امنیت ملی داریم، نمیدانم چه داریم و ...، همه جا باید تصمیم بگیرند. عجب! تا بیاییم بنشینیم تصمیم بگیریم که دشمن کار را تمام کرده است. الان آرام آرام برخی از مطالب دارد آشکار می شود، مثل بعضی از حرفهای شهید بزرگوار حاجیزاده که دارد در کانالها پخش میشود که آن دولت بنفش چه بلایی بر سر نظامیهای ما آورد. چرا؟ چرا باید دو نوع تصمیم باشد؟ در یمن، یکی حرف میزند، همه هم مطیعاند و همه دل از دنیا کندند. برای همین پیروز اند. همه یک جماعت و امت واحده شدند. «یَدُ اللهِ مَعَ الْجَمَاعَهِ»: دست خدا هم با جماعت است. لذا این جاست که «یَدُ اللهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ»، دست خدا بالاتر از آنها میشود. چون حزم و دوراندیشی دارند، آینده را میبینند و آیندهنگری میکنند. خیلی عجیب است! برای صهیونیستها رجز میخوانند. همین دیروز گفتند: «اگر شما به ایران حمله بکنید، ما شما را رها نمیکنیم.» به تعبیر عوامانه: «پدرتان را درمیآوریم.» ایران که خودش قوی است، اما ببینید این یمن با قدرت و قوت، به خاطر ایمانی که به خدا دارد، چطور ایستاده و دل از دنیا کنده و دارد آینده را هم میبیند. تازه میدانید کل یمن نیست و مقداری از آن دست وهابیهاست. دلیل دوراندیشی و مشاهده آینده توسط امام المسلمین چیست؟ پس کسی که دل به دنیا بست، آینده را هم نمیتواند ببیند. چرا بعضیها آیندهنگرند؟ چرا بعضیها آینده مثل روز روشن جلو رویشان است و گویی صفحه ای باز است و میبینند که چه خبر میشود؟ مثل امامالمسلمین در آن موقع که فتنهها بود، فرمودند: «صحنه را میبینم.» چرا؟ چون ایشان دل به دنیا نبسته بود.
آقای مهاجرانی (وزیر ارشاد آن زمان) خودش بیان کرده که در زندگی ایشان یک نقطه سیاه که هیچ، خاکستری هم نیست. کسی که با خدا باشد، زندگی سالم داشته باشد، دل به دنیا نبندد، آینده را میبیند. بعضیها متعجب هستند که یک عده چطور آینده را به خوبی میبینند و همانطور میشود که می گویند. این علم ستارهشناسی و این حرفها را هم کنار بگذارید، بدانید که آن ها با نور خدا میبینند، «الْمُؤْمِنُ یَنْظُرُ بِنُورِ اللهِ»، «اللهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ». معرفی یک پیروزی نقد! لذا بدانیم که یمنیها میبینند آینده چه خبر است و ما هم اگر دوراندیشی نکنیم، گرفتار میشویم. یکی از دلایل گرفتاری ما همین بود که دوراندیشی نکردیم. لذا برای همین است که مولیالموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علی بن ابی طالب(صلوات الله و سلامه علیه) فرمودند: «الشَّجاعةُ نُصرَةٌ حاضِرَةٌ و فَضیلَةٌ ظاهِرَةٌ» شجاعت، نصرتى نقد و فضیلتى آشکار است. ببینید اینها میگویند: ما هر کشتی که که به اسم اسرائیل درست کردند و بخواهد به فلسطین اشغالی برود، میزنیم و واقعاً هم می زنند. اتفاقاً دیشب با یکی از آنها مصاحبه کردند و پرسیدند: شما از کجا میدانید که مربوط به اسرائیل است؟ حتی میدانید پرچم عوض میکنند، بارنامه عوض میکنند و ... . آن فرد زیرکی به خرج داد و هر چه از او پرسیدند، گفت: نمی دانم. گفتند: ایرانیها خبر میدهند؟ گفت: نمی دانم. (مثل امام راحل که چنین مصاحبه ای داشتند). اول آمریکا آمد، قدرت نشان داد. اما هنوز که هنوز است دارند می زنند. آینده خواهید دید که آمریکا چه ضربات سنگین دریایی از یمنیها خورده است. پیغام فرستادند، یمنیها گفتند: نه! امارات را که اصلاً قبول نداریم. از طریق عمان پیام دادند که ما کاری به شما نداریم. شما میخواهید کشتیهای انگلیسی یا هر کسی که به سمت صهیونیستها میرود بزنید، با ما کاری نداشته باشید. حتی بگذارید ناومان را ببریم. سوال اینجاست: مگر یمن چه دارد؟ یمن مگر روسیه است؟ یمن مگر چین است؟ آمریکای مدعی میگوید: بگذارید ما برویم و نزنید. این ترامپ مگر الان رجز نمیخواند؟ الان مگر جرأت دارد برای یمن رجز بخواند؟ تا یک چیزی میگوید، فردایش جواب میدهند. سر جایش مینشیند. مگر یمن چه دارد؟ اول از همه، خدا را دارند. ایمان قوی دارند. محکم ایستادند. برای چه ایستادند؟ چون به دنیا دل نبستند. همهشان حاضرند که همین الان به شهادت برسند، ولی نه مثل توابین که خودکشی کنند، بلکه شبانهروز هم دارند کار میکنند. میدانید در محاصره اقتصادی هم هستند؟ میدانید محاصره اقتصادی آنها بدتر از ما هم است. ما راجع به یمن خیلی چیزها را نمیدانیم. واللهقسم! معجزه آخرالزمان را میخواهید؟ بروید یمن را مطالعه کنید. یمن معجزه آخرالزمان است. جدی! معجزه است. چرا شجاعت پیروزی نقد است؟ آمریکاییها گفتند: ما میرویم، اگر بزنند بمبارانشان می کنیم. یمن گفت: بمبارانمان میکنید؟! میزنیم تمام کشتیها و ناوهایتان را از بین می بریم و همین کار را هم کردند و از بمباران آمریکا نترسیدند. حالا بعضی از مسئولین ما حتی میگویند: این حرف ها را اصلاً نگویید! چون اختلاف میافتد. لذا ذلیلانه صحبت میکنند که آمریکا برادر ماست و ... ! حتماً اسرائیل هم خواهر ماست! آن یکی هم نامزد ماست! این چه وضعش است؟ ذلت! خواری! اما حالا یمنیها را ببینید. برای همین است که فرمودند اصلاً خود شجاع بودن، نصرت نقد است. امیرالمؤمنین فرمودند: «الشُّجَاعَهُ النُّصْرَهُ الْحَاضِرَهُ» یک پیروزی حاضر و نقد است. هنوز جنگ نکردی، اما همین که شجاعی، تو پیروزی. اما بفهمند تو شجاع نیستی، شکست خوردی. این فرمایش امیرالمؤمنین را در خیابانها بزنند که همه ببینند. ایشان در ادامه هم می فرمایند: این شجاعت، یک فضیلتی آشکار است. لذا می بینید که یمنیها الان با فضیلت شدند. شجاعت حضرت زینب و تزلزل ارکان حکومت شام قبل از ورود به آن شجاعت زینب کبری را هم ببینید. با همین شجاعت خود ثابت کردند که اصلاً پیروز اند. هنوز به شام نرفته، ارکان حکومت شام متزلزل شد. طوری که یزید گفت: من نگفتم این کار را بکنند. ابنزیاد و عمر سعد غلط کردند این کار را کردند. اصلاً من نگفتم. ما گفتیم بروید کلاه بیاورید، اینها سر آوردند؟ حتی میدانید یزید اجازه داد و گفت: سه روز در شام عزاداری کنید. شجاعت حضرت بود که ارکان را لرزاند. اگر کسی شجاع باشد، هیچموقع شکست نمی خورد. ولو به صورت ظاهر شکست بخورد، اما باز هم پیروز است. البته در آخرالزمان دیگر شمری پیروز نمیشود. دیگر یزیدی پیروز نمیشود. فرقش این است. حتی پیروزی ظاهری هم برای مؤمنین میشود. مثل یمنیها. السلام علیک یا ابا عبدالله...
|
|
|